دویدم و دویدم
دویدم و دویدم دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم دو تا خاتون و دیدم، یکیش به من آب داد یکیش به من نون داد نون و خودم خوردم، آب دادم به زمین زمین به من علف داد، علف دادم به بزی بزی به من شیر داد، شیر دادم به نانوا نانوا به من آتیش داد، آتیش دادم به زرگر زرگر به من قیچی داد، قیچی دادم به خیاط خیاط به من قبا داد، قبا دادم به اوستا اوستا به من کتاب داد، کتاب دادم به بابا بابا به من خرما داد، یکیش خوردم تلخ بود یکیش خوردم شیرین بود، قصه ما همین بود… ...