کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

گامبالو

چادرنماز مامانی

    چادرنماز مامانی     چادرنماز مامانی بوی گل و گلاب می ده مامان کنار گلدونه داره به گلها اب می ده منم میرم یواشکی چادرشو برمیدارم سر میکنم مثل مامان  دستامو بالا میارم مامان میگه صد آفرین ببین چه گل دختریه کاش بدونه که قبله مون این وری نیست اون وریه     ...
20 مرداد 1394

یه مسواک کوتوله

    اتل متل توتوله     یه مسواک کوتوله همش با غر غر میگه میرم از اینجا دیگه صاحب من کودکه مثل خودم کوچکه شنیده ام بعد شام گفته ترو نمیخوام با من شده خیلی بد به موی من لب نزد قهر میکنم من باهاش میرم کنار کفشاش به جون هرچه مسواک کفشارو میکنم پاک     ...
20 مرداد 1394

حسنی بی دندون شده

  حسنی بی دندون شده     حسنی بی دندون شده زار و پریشون شده بی احتیاطی کرده حالا پشیمون شده بادندوناش شکسته بادوم سخت و پسته مک زده به آبنبات هی جویده شکلات قندونو خالی کرده وای که چه کاری کرده دونه به دونه دندوناش خراب شدن یواش یواش     ...
20 مرداد 1394

شعر آقا خرگوشه

    شعر آقا خرگوشه     یک روز یه آقا خرگوشه رسید به یه بچه موشه موشه موشه دوید تو سوراخ   خرگوشه گفت : آخ وایسا، وایسا، کارت دارم من خرگوش بی آزارم بیا از سوراخت بیرون نمی خوای مهمون یواش موشه اومد بیرون یه نگاهی کرد به مهمون     دید که گوشاش درازه دهنش بازه، بازه شاید می خواد بخوردم یا با خودش ببردم پس می رم پیش مامانم آنجا می مونم مادر موشه عاقل بود زنی با هوش و کامل بود یه نگاهی کرد به مهمون گفت ای بچه جون!   این خرگوشه خیلی خوب و مهرب...
20 مرداد 1394

درخت گیلاس

  درخت گیلاس   درخت گیلاس مغازه داره چی چی می فروشه ؟ صد تا گوشواره گوشواره هاشو بگیر و بچین خیلی خوش مزه است بخور و ببین دو تاشو بخور دو تاشو بردار خیلی خوشگلند رو گوشت بذار     شاعر : مصطفی رحمان دوست ...
20 مرداد 1394

دویدم و دویدم

  دویدم و دویدم   دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم دو تا خاتون و دیدم، یکیش به من آب داد یکیش به من نون داد نون و خودم خوردم، آب دادم به زمین زمین به من علف داد، علف دادم به بزی بزی به من شیر داد، شیر دادم به نانوا     نانوا به من آتیش داد، آتیش دادم به زرگر زرگر به من قیچی داد، قیچی دادم به خیاط خیاط به من قبا داد، قبا دادم به اوستا اوستا به من کتاب داد، کتاب دادم به بابا بابا به من خرما داد، یکیش خوردم تلخ بود یکیش خوردم شیرین بود، قصه ما همین بود…   ...
20 مرداد 1394

شعرهای قشنگ کودکانه

خاله   فرش اتاق خاله پشم تن بزغاله جاروی اتاق خاله از موهای بزغاله     مرواریدای خاله دندونای بزغاله مهمونیای خاله از شیرهای بزغاله   ..................................   جم جمک برگ خزون   جم جمک برگ خزون مادرم زینب خاتون گیس داره قد کمون از کمون بلندتره از شبق مشکی تره     گیس اون شونه می خواد شونه ی فیروزه میخواد حموم هر روزه میخواد   ........................................   لی لی ، لی لی ، حوضک   لی لی ، لی لی ، حوضک ...
20 مرداد 1394

چند شعر جالب و شنیدی

  چه دختری چه دختری چه چیزی دست میکنه تو دیزی گوشتاشو درمیاره نخوداشو جا میذاره دیزی که گوشتن داره باباش خبر نداره ............................................ باغ در شکسته رفتم باغ در شکسته دیدم حسنی اونجا نشسته گفتم حسنی حالت چطوره ؟ گفت هیچی نگو دلم شکسته ........................................ کلاغه میگه کلاغه میگه قار قار سفره قلمکار کار پنیر میخوام بار بار بابات میره سر کار نچ حالا زوده ، نچ حالا زوده ....................................... قورباغه میگه قورباغه ...
20 مرداد 1394

قصه آقای هندوانه

هوا خیلی گرم بود. آقای هندوانه داشت به سمت خانه می رفت. ناگهان صدای گریه ی یک بچه را شنید. جلو رفت. دید یک بچه از روی دوچرخه اش روی زمین افتاده و دارد گریه می کند. آقای هندوانه دست بچه را گرفت و بلندش کرد اما بچه هنوز گریه می کرد. آقای هندوانه دلش سوخت و می خواست کاری برایش بکند. او فکری کرد و سپس یک قاچ هندوانه به بچه داد. بچه هندوانه را گرفت و خوشحال شد. آقای هندوانه دوباره به راهش ادامه داد. و با خودش شعر می خواند و می گفت:   دوباره فصل گرماست می چسبه هندوانه   بیا و امتحان کن یه قاچه هندوانه   همین طور که شعر می خ...
20 مرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گامبالو می باشد